در مسیر باد
در مسیر باد، هیاهوی بیپایان زندگی چو توفندی بیتاب
مردمی را میبینم در حال فغان، داد و بیداد
درخت زندگیشان شکسته زیر فشار دایمی چرخش باد
ریخته بر روی زمین میوههای باغ جوانیشان، فریاد
دیر زمانیست در تاریکی شب نشستهاند، این را میگویی به مهتاب؟
آیا باید که در دلشان بذر امیدی کاشت؟! جوابش را تنها میداند رود فرات
همچو قطرههای قلطان بیاختیار در رودخانه زندگی، آدمی اسیر چرخه دایمی زایش و مرگ یک دانه ذات
او که این چرخه را بازیچه گماشت دستکم دلش شد شاد. تو هم آخر تا کی غم آنچه رفته یا ناآمده باید بخوری؟ کنون را دریاب. گو هرچه باداباد!
اولین نفر کامنت بزار
Lost in a jungle
Your only companion, your s...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است