تو خفه، خاموش
در کنج اتاق یک صندلی خالی، روبرویش یک تابلو با مضمون آبی
نور اتاق میآید از گوشه این تابلو به پهنای صورتی غرق در شادمانی
کنارش یک چای دمنوش و کتابی برای قلقک هوش
صدای درون چه؟ میتوان گفت تو خفه، خاموش
آسمان امروز آبیترست از دیروز
حتی آسمان هم میفهمد معنی سکوت را بعد چند روز چموش
این همسایه باز در کوچه مشغول شستن چیزیست! به سلامتی هرچه آدم وسواسی، نوش. چاییام هم که سرد شده! اینهم از کارمای به سخره گرفتن یک همسایه ناخوش
گفتم تو خفه، خاموش
کتاب از رد پای آدمیان بر روی زمین شکایت میکند
از مصرف بیرویه آب و برق گله دارد
یک نویسنده امروزی دیگر. این شعارها که جز نان برای خود برای مردم عادی سودی ندارد
ما هم که بخیل نیستیم. بگو آب و برق را هم مجانی کنند که خیل عظیم توان آنهم ندارد
تو باز خفه، خاموش
باید چای لب سوز دیگری برای خود بریزم. کتاب خواندن بدون چایی اصلا فایده ای ندارد
آخر چه کسی بدون ساز، آواز در میکند؟
تا زمانی که یک سرزمین دشمن دارد، هیچ انقلابی جز نکبت برای مردمش ندارد
این قلاویز شدن با شعبان بی مخ ها هم در تاریخ تمامی ندارد . درد مشترک که درمان ندارد
برای چندمین بار، تو خفه، خاموش
اولین نفر کامنت بزار
Lost in a jungle
Your only companion, your s...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است