در تو میبینم نفسم را
حرفهای حبس کرده در قفسم را
کلید رهایی کجاست
مرز زندگانی از کجا تا به کجاست
برق چشمانت، این ابدیت چرا بیانتهاست
میشنوی ترانههای حزنانگیز آزادی را
التماسهای گاه و بیگاه زندانیت را
این صدای پرندهایست که در چال صورتت افتاده
که سیاهی اسارتش سرخی لبانت را تیره ساخته
دل پرنده برای لبخندهای تو تنگ شده
حس پرواز در او در حد مرگ لبریز شده
پس چرا نگشایی لبانت را
این درفش کاویانی ارغوانیت را
رهاکنی این نماد آزادی زیباییت را
تا حس پرواز پرونده از سرش نیافتاده
زیبایی صورتت با حبس پرنده سرد شده
دل پرنده برای پرواز ماهی تنگ شده
تمام ترسها و امیدهایش باهم همرنگ شده
این پرنده تویی که در صورتت دفن شده
پس باز بخند تا خیلی دیر نشده
دلم برای لبخندت تنگ شده
اولین نفر کامنت بزار
من هرگز ندیدهام یا نشنیدهام که کسی مرده باشد....
میخواهم رها شوم در باد
از بال و پر زدن ب...
Lost in a jungle
Your only companion, your s...
این شعر به زبان آذری است. آهنگ پس زمینه هم &quo...
آمدی ای من تو را چشم نگران، ای که در حسرت دیدار...
گفتی برو رفتم اما در خواب شدم از پلکهایم دو ب...
خواب پیاله
یک روز برف خ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است