• 1 سال پیش

  • 7

  • 03:29

رویای بر روی آب

نقاشی خیال با شعر
0
توضیحات

رویای بر روی آب

از که بگویم از چه بگویم

از کجا شروع کنم کجا تمام کنم

این قصه که نه آغازی دارد نه پایانی

تو فقط تصور کن که خوابی و می‌پرسند بیداری؟!

اما این بار خواب نبود من دیدمش

با همین دو چشم خود دیدمش

روی آب راه میرفت با یک ساز میرفت

گیسوانش بلند بود، زحمت شانه‌اش با باد بود

روبرویش مهتاب، دلبری کامل بود

پشت سرش اما سایه‌‌ نبود

آخر این چگونه ممکن بود

یا نکند که تنها خیال من از بوی او پر بود؟

هنوز نمیدانم که خوابم یا بیدار

تو صدایم میکنی؟ داد اما نه، تنها ناز

کاش لااقل سرش را برمیگرداند

شاید هم نه، چون اگر او نبود چه؟!

همینجور که نمی‌شود در دل گمان زد

با خیال شاید بشود سر کرد اما با حسرت نه

ببین! مهتاب! مهتاب دارد میرود

الان باز تاریکی همه جا را فرا می‌گیرد، حالا چه؟

یعنی او بود؟ فکر می‌کنی برمیگردد؟

اما دگر ردپایی هم نمانده

برگردد هم حتما در دریاچه گم می‌شود

این دریاچه نفرین شده است

یا که خواب من سبک شده است؟

تو خوابی یا بیدار؟

مگر نگفته بودم بیدارم نکنی؟

تو همیشه این کار را با من میکنی

فقط می‌خواهی دریاچه را از من جدا کنی

چون میدانی من چقدر عاشق این دریاچه‌‌ام

این دریاچه، بوم نقاشی رویای من است

تازه با تنهایی شبش خو کرده بودم

و این قصه باز ناتمام می‌ماند

حالا شاید شبی دیگر و پرسه‌ای دیگر

بالاخره این قصه باید پایانی داشته باشد

میگویی نه؟ نه یعنی نه یا در این جهان نه؟

اما اگر جهان دیگری در کار نباشد چه؟

تو خوابی یا بیدار؟

گفتم داد نه! تنها ناز آنهم آهسته


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads