• 1 سال پیش

  • 7

  • 04:30

دیدار با ابلیس

نقاشی خیال با شعر
0
توضیحات

صدای زوزه گرگ در باد می‌آید

از دور شبهی‌ می‌بینم ‌

سایه ترس و وحشت می‌آید


با قدم‌هایی رقص‌کنان خنده‌هایی مست‌کنان

صنمی می‌آید

و چه با جنم می‌آید


با زولف‌هایی پریشان، چشمانی درخشان

ابلیس بزرگ می‌آید

برای دیدن من می‌آید


چرا اما بدون رخش می‌آید

چهره‌‌اش عبوس است

از اینش‌ بدم می‌آید


حالا چه کنم؟

سلامش کنم یا نفرینش؟

پژواک صدایم در گوشش چه طربی می‌اندازد؟


نگاه‌کن عفریته را!

چه نگاه نافذی دارد

ببین چه لرزه‌ای بر اندامم می‌اندازد


گرد و خاکی هم بلند کرده

دلم را بدجور هوایی کرده

خدا کند ملعون اینبار خوش‌ خبر می‌آید


حالا دور من می‌چرخد

سنگ آسیابم مگر من

مرا چرا هی دور خود می‌چرخاند


کفشای سهراب کو

یکی باید نثارش کنم

شاید دست از سر من بردارد


نقشه چاه به من می‌دهد

راه عذاب را به من نشان می‌دهد

حرامزاده جدی‌ است، شوخی هم ندارد


حالا سرم را در چاه کرده

تا گردن آن را پر آب کرده

کسی اما از این داستان خبر ندارد


باید جار بزنم، داد بزنم

کسی باید در این شهر باشد که بیدار باشد

یا مثل من خواب و خوراک نداشته باشد


آهای، کسی صدای مرا می‌شنود؟

کسی علی‌کوچلو را می‌شناسد؟

نشان ماهی خوابش یا نشانی حوض آبش را دارد؟


پلکهایم، کسی فشارشان می‌دهد!

دست‌هایت را بردار لعنتی!

چشمانم دگر توان خواب بیشتر از این ندارد


باز بختک بر سرم افتاده بود

نکبت چرا دست از سرم برنمی‌دارد

چرا کابوس‌‌های آدم‌ها هیچ‌وقت تمامی ندارد


باز خوابم می‌آید، چه کنم؟ نخوابم؟

مگر دیدن رویاها راهی‌ جز خواب دارد؟

یا کسی چاره‌ای برای این دردهای بی‌درمان دارد؟


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads