برای خاطر تو آمدهام
برای دیدنت کوههای بلند را پیمودهام، قلههای پنهانشده زیر چتر ابر را، صخرههای روشنشده از تابش خورشید را، گردنههای پیچیده در همهمه باد را، دشتهای مملو از برف را، رودهای در خود فرو برده قامت ماه را.
برای شنیدنت از آبهای عمیق گذشتهام، دریاهای مواج را طی کردهام، با گردابهای سهمگین درافتادهام، در حسرت وزیدن نسیمی روزها نشستهام، ساعتها به افقها چشم دوختهام، از ترس و وحشت سرگردانی گریستهام، برای دیدن خط خشکی بارها مرده و زنده شدهام.
برای بوییدنت زیر باران رقصیدهام، بر روی چمنزارها قلطیدهام، بین گلهای سرخ لمیدهام، میان پروانهها به هر سویی دویدهام، بیآذوقه در بیابانها پا گذاشتهام، پی آب سوی هر سرابی روانشدهام، روی شنهای داغ خوابیدهام، بین ستارهها ماه خود را جستهام، هر شب با رویای تو به خواب رفتهام.
برای چشیدنت خواب را بر دیدهگانم حرام کردهام، سیاهیها را پس زدهام، تاریکیها را درنوردیدهام، از روی پرتگاهها پریدهام، درون غارها خزیدهام، به قهقههای شیاطین خندیدهام، با دیوهای دو سر جنگیدهام، گلوی فرشتگان مرگ را دریدهام، خونشان را سرکشیدهام، به یک رویینتن جانی بدل گشتهام.
اما حالا که به تو رسیدهام، چرا آغوشت برای من باز نیست، زبانت جز به انتقاد و نگاهت جز دو آتشبار نیست. میخواهی این راه را صد بار دیگر بروم و برگردم؟ تنها بگو دلت با من است و این امتحانی جز برای رسیدن به آن رویا نیست.
اولین نفر کامنت بزار
Lost in a jungle
Your only companion, your s...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است