توضیحات
پانزدهشانزده ساله بودم که همراه پدرم به ادارهای مراجعه کردیم و کارمان افتاد به کارمندی که به هیچ صراطی مستقیم نبود. در کار مراجعان سنگ میانداخت و به ماده و تبصرۀ قانونی استناد میکرد. پدر از در نصیحت وارد شد و به او گفت: «البته که باید به قانون پایبند باشیم و حتماً آن را رعایت کنیم؛ اما به یاد داشته باش که قانون کور است و چشم بینای آن تویی»؛ پس سعی کن وقتی