توضیحات
غزلی از مولانا جلالالدّین محمّد بلخی
مولوی
ورای پردهی جانت دلا خلقان پنهانند
ز زخم تیغِ فردیّت همه جانند و بیجانند
تو از نقصان و از بیشی نگویی چند اندیشی
درآ، در دین بیخویشی که بس بیخویش خویشانند
چه دریاها که مینوشند، چو دریاها همیجوشند
اگر چه خود که خاموشند دانااند و میدانند
در آن دریای پرمرجان یکی قومند همچون جان
ورای گنبدِ گردان بُراقِ جان همیرانند
اَیا درویشِ باتمکین، سبکدل گرد زوتر هین!
میانِ بزمِ مردان شین! که ایشان جمله رندانند
ملوکانند درویشان، ز مستی جمله بیخویشان
اگر چه خاکیند ایشان، ولیکن شاه و سلطانند
ز گنجِ عشق زر ریزند، غلامِ شمسِ تبریزند
و کانِ لعل و یاقوتند و در کان جان ارکانند
#مولوی
نوای ساز #نادر_فولادینسب
اجرا #شهرزادفتوحی
تنظیم #مجتبی_میرسمیعی
در شنوتو و پادگیرها بشنوید:
در یوتیوب بشنوید:
https://youtu.be/_yY8yzBpKEM
در تلگرام همراه شوید و بشنوید
@naderfouladinasab
@ShahrzadArtandLife
با صدای
غزلی از مولانا جلالالدین محمد بلخی
اجرا شهرزاد فتوحی
نوای ساز نادر فولادینسب
تنظیم مجتبی میرسمیعی
هنر و زندگی شهرزاد