• 3 ماه پیش

  • 14

  • 13:04
توضیحات

" مادرم جاودانه است. این را می دانم که مرگ روزی در جسمش رخنه خواهد کرد و روح از آن بیرون می رود تا بتواند نفس بکشد ، به گشت و گذار در جایی دیگر و به طریقی دیگر ادامه دهد ، اینها را می‌دانم ولی در انتظار آن روز که نباید هم انتظارش را کشید ، از شنیدن صدایش از شادی لبریز می شوم ، شنیدنش نه گوش کردن به آن ، واژه ها اهمیت چندانی ندارند . در زندگی چه داریم به همدیگر بگوییم جز روز به خیر ، شب به خیر دوستت دارم و هنوز زنده ام ، کمی دیگر با تو روی این زمین زنگی می کنم .. .

حرف ها تغییر می کنند صدا می ماند صدایی که کار اصلیش را انجام می دهد که بدرود می گوید که تکرار می کند که پافشاری مس کند من اینجایم پس تو هم اینجایی زنده مانند من ، چرا چیز دیگری اختراع کنیم برای رد و بدل کردن همین کافیست

."

از متن


در دیوانه‌بازی، بوبن مدام درباره‌ی حضور عزیزان، لحظه‌ی اکنون، و بازیِ ظریف زندگی و مرگ می‌نویسد. این بخش هم کاملاً در همان حال‌و‌هواست جاودانگی مادر: بوبن جاودانگی را در معنا و حضور می‌بیند، نه در جسم. برای او هر انسانی که دوستش داریم، پیشاپیش جاودانه است چون در ما ادامه داردمرگ به‌عنوان عبور: او مرگ را پایان نمی‌داند، بلکه راهی برای نفس‌کشیدن روح در جای دیگر سادگی کلمات: بوبن همیشه می‌گوید حقیقت در سادگی است—در «روز به‌خیر»، «شب به‌خیر»، «دوستت دارم». برای او همین‌ها کافی‌ست تا زندگی را به اوج معنا برساند. قدرت شنیدن صدا: صدای مادر، به‌عنوان نماد زندگی و حضور، برای او شادیِ محض است. بوبن در آثارش خیلی به «صدا» و «نگاه» به‌عنوان نشانه‌های زندگی اشاره می‌کند.

بوبن می‌گوید واژه‌ها تغییر می‌کنند اما صدا ماندگار است؛ ردّی از حضور که با بدرود، تکرار و پافشاری‌اش پیوند ما را با دیگری زنده نگه می‌دارد. جمله‌ی «من اینجایم، پس تو هم اینجایی» برای او خلاصه‌ی فلسفه‌ی بودن مشترک است. در نهایت، همین صدای ساده‌ی یک عزیز کافی‌ست؛ همه‌ی پیچیدگی‌ها در برابر آن بی‌اهمیت‌اند.

در کل، این نوشته نمونه‌ی کامل سبک بوبن است: فلسفه‌ی کوچک، اما عمیق. فلسفه‌ای که در آشپزخانه، کنار مادر، یا در سلام‌کردن روزانه اتفاق می‌افتد.


آهنگ پایانی : آهنگ فرانسوی "Je veux" به معنای "من می‌خواهم" است.


با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads