من شام بدخشانم و تو صبح نشابور
از چشم تو سرشار شدم ای غم پر شور
تا سرزده آمد بـه دلم خاطرهای دور
دو پولک براق دو مخمل شب غمگیـن
دو مست غزلساز دو میخانۀ مستـور
تو سیب، تو گندم، تو گناهی اگر ای عشق
من دستِ پر از خواهشم ای جذبۀ مغرور
تو ماه به رقص آمده در آینـۀ حوض
من چشم به شور آمده با گریۀ ماهور
بگذار که سرمست خیالات تو باشم
با یاد لب توست که شیرین شده انگور
تقدیر چنین است به مقصد نرسیـدن
من شام بدخشانم و تو صبح نشابور
اولین نفر کامنت بزار
خیابانخواب چشمان...
چند وقتی بود خیلی ...
تو آرامی، من آرامم...
تو آسمان...
یک چراغ از
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است