• 3 ماه پیش

  • 2

  • 02:06

شمارۀ 163 - غزلی از کاظم بهمنی

پانصد غزل-بخش پنجم
0
توضیحات

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را

 

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را

او که هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دل‌خون که فقط خرج تو کرد

غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

از رقیبان کمین‌کرده عقب می‌مانَد

هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر

هر که تعریف کند خواب خوشایندش را

مادرم بعد تو هی حال مرا می‌پرسد

مادرم تاب ندارد غم فرزندش را

عشق با اینکه مرا تجزیه کرده ست به تو

به تو اصرار نکرده‌ست فرآیندش را

قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت

مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید

بفرستند رفیقان به تو این بندش را :

«منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر

لای موهای تو گم کرد خداوندش را »!

 


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز