می خندم و آیینه می گرید به حال من
تا زنده باشم چون کبوتر دانه می خواهم
امروز محتاج توام، فردا نمی خواهم
آشفته ام، زیباییات باشد برای بعد
من درد دارم شانهای مردانه می خواهم
از گوشۀ محراب عمری دلبری جستم
اکنون خدا را از دل میخانه می خواهم
می خندم و آیینه می گرید به حال من
دیوانه ام، همصحبتی دیوانه می خواهم
در را به رویم باز کن، اندوه آوردم
امشب برای گریه کردن شانه می خواهم
اولین نفر کامنت بزار
لب تر کنم این جا
هزار قاص...
عشق
شبیه قطره می آیم ب...
ناز چشما...
در پیشگاه عشق تو <...
بتاز رخش...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است