تو آرامی، من آرامم، پریشانی، پریشانم
هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم
پرم از حس دلگیری که نامش را نمیدانم
تو اقیانوس سرشار از تلاطم های آرامی
و من دریاچۀ اشکی که دایم رو به طغیانم
بزن نی باز غوغا کن، بزن دف شور برپا کن
به هر سوزی بگریانم، به هرسازی برقصانم
ببین آیینهوار از حس تصویر تو لبریزم
تو آرامی، من آرامم، پریشانی پریشانم
اگر شعری نوشتم رونویسی از نگاهت بود
که این دیوانگی ها را من از چشم تو میخوانم
اولین نفر کامنت بزار
تو آسمان...
یک چراغ از
خیره بودم به تو و ...
دوری از آن
زلفش که آمد روی پی...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است