• 3 ماه پیش

  • 8

  • 01:59

شمارۀ 122 - غزلی از علی صفری

پانصد غزل-بخش پنجم
0
توضیحات

شوقِ وصال و حسرت و بی‌تابی و فراق

 

جز من که نبضِ هر نفسم از برای توست

یک شهر، مبتلای تو و خنده‌های توست

من آشنای گریه و باران و حسرتم

اما تو ناز کن که خدا آشنای توست

این وجه اشتراک برایم غنیمت است

این وجه مشترک که خدایم خدای توست

«شاید جهان، جهنّمِ دنیای دیگری‌ست»

اما بهشت، قسمتی از شانه‌های توست

شوقِ وصال و حسرت و بی‌تابی و فراق

با اختصار، گوشه‌ای از ماجرای توست

با اینکه عشق، اوجِ خودآزاریِ من است

اما دلم خوش است، جنونم به پای توست

آری، تو آفتابی و من برکه‌ای غریب

تبخیر می‌شوم که وجودم برای توست

 


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز