«چون نورالدین از برادرش شمسالدین آزرده شد، به بصره رفت و داماد وزیر آن دیار شد...»
حکایت نورالدین و شمسالدین در شب نوزدهم آغاز شد و تا شب ۲۴م ادامه دارد. در شب بیستم سرگذشت نورالدین و گرفتاری پسرش بدرالدین حسن را با صدای فاطمه سالاروند بشنوید.
قصهخوان: فاطمه سالاروند
ضمایم و تعلیقات: علیرضا فتاح
نگارگر: حمید قدسی (استودیو سواد)
رژیسور: فاطمه مهربان
فجازیگردان: فاطمه خسروانی
طرح و تهیه: امید مهدینژاد
تهیهشده در: استودیو سهنقطه
بعضی واژههای دشوار شب بیست:
تفرّج: گشتوگذار، تفریح
درشتی کردن: تندی کردن، پرخاش کردن
کِهتر: کوچکتر
تفقّدات: لطفها، هدایا
ضیاع و عقار: زمین و دارایی
قرطاس: کاغذ
به قید آوردن: زندانی کردن
مملوک: برده، کسی که مالکیت دیگری درآمده باشد
قبض ثمن: دریافت مبلغ
احدب: گوژپشت
مشّاطه: آرایشگر
اولین نفر کامنت بزار
زنکشی، دخترکشی و هرگو...
خلیفه گفت: نخواهم کشتن...
در جامعۀ مذهبی قدیم مر...
«خلیفه فرمود که این حک...
«چون دختر به شهر سنگست...
«چون هارون دختران را ح...
گدای سوم گف...
پس دختر پادشاه کاردی ب...
چون دانستم ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است