• 4 ماه پیش

  • 3

  • 02:27

شمارۀ 94 - غزلی از محمدسعید میرزایی

پانصد غزل-بخش پنجم
0
توضیحات

جهان سه نقطۀ پوچی است، خالی از نامت

 

کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز…

که پیش از این؟ که هم اکنون؟ که بعد از آن؟ که هنوز؟

و با چه قید بگویم که دوستت دارم؟

ـ که تا ابد؟ که همیشه؟ که جاودان؟ که هنوز؟

سؤال می‎کنم از تو: هنوز منتظری؟

تو غنچه می‎کنی این بار هم دهان که هنوز…

چقدر دلخورم از این جهان بی‌‎موعود

از این زمین که پیاپی … و آسمان که هنوز…

جهان سه نقطۀ پوچی است، خالی از نامت

پر از «همیشه همین طور» از «همان که هنوز»

همه پناه گرفتند در پی «هرگز»

و پشت «هیچ» نشستند از این گمان که «هنوز»

ولی تو «حتما»ی و اتفاق می‎افتی!

ولی تو «باید»ی ای حس ناگهان که هنوز

در آستان جهان ایستاده چون خورشید

همان که می‎دهد از ابرها نشان که هنوز

شکسته ساعت و تقویم پاره پاره شده

به جستجوی کسی آن سوی زمان که هنوز…


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads