در پرده ماند نغمۀ کیهانی سکوت
بیدار شو که راز جهان را نزیستی
با عشق، گوشه های نهان را نزیستی
فرصت کم است و همسفر رودخانه شو
ای قطره ای که شور روان را نزیستی
هر بامداد تازگی از راه می رسد
در کهنگی خزیدی و «آن» را نزیستی
از یاد برده روح تو عهد قدیم را
آفاق آیههای جوان را نزیستی
در پرده ماند نغمۀ کیهانی سکوت
موسیقی نواحی جان را نزیستی
دف می زنند دم به دم آغاز می شویم
این شور را و این ضربان را نزیستی
آغاز شو، تمام ابد پیش روی توست
یک لَمحه از سراب زمان را نزیستی
اولین نفر کامنت بزار
از نور ن...
رؤیای مر...
ای عشق، ای
دست صبور...
مملو از <...
شاد و شی...
مشتاق و ...
این که مثل فتنه می...
زورق شعر...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است