عمری ست که میترسم ازین باد خبرچین
ای نم نم باران چه خبر آن سوی پرچین
از مزرعۀ گندم و صحرای پُر از چین
اینجا همه لب تشنۀ یک جرعه بهارند
ای باد بهاری چه خبر از ده پایین؟
ای شعر ز ما بگذر و بگذار که امشب
لختی سر راحت بگذاریم به بالین
تا مثل غزل فاش شوم بر در و دیوار
ای کاش که صد تکّه شوی ای دل خونین
بر جامۀ من بوی تو جا مانده از آن شب
عمری ست که میترسم ازین باد خبرچین
هر روز، هوالباقی و باقی، همه دیوار
نفرین به تو ای کوچهٔ نفرین شده! نفرین
هان کیست که می آید و شهنامه و یاهو
انداخته بر شانه و جا داده به خورجین؟
این مرد که کشکولش، سرشار ترانه است
این مرد که آورده هزاران گل آمین
شاید که ببارند بر این کوچه، ملائک
شاید بگریزند از این خانه، شیاطین
نقّال نشستهست کناری و سیاوش
آرام فرو میچکد از پردۀ چرمین...
اولین نفر کامنت بزار
همین
با عطر و...
سرمست از ...
دلتنگی ام را از تو...
چشمهای ...
مگذار تا ...
اجاق خاط...
دلم گرفت از اين
دچار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است