دچار خلوت خاموش نيمه شبهاييم!
من و تو هر دو غريبيم، هر دو تنهاييم
من و تو غمزده، مثل غروب درياييم
كسی كه با من و تو آشناست، ناپيداست
من و تو گر همه باشند، باز تنهاييم
به حال تشنگی ما دلی نمیسوزد
ملالبار تر از ريگهای صحراييم
نديده روز خوشی چشمهای خستۀ ما
دچار خلوت خاموش نيمه شبهاييم
به دوش ما غم یک عمر خانهبردوشیست
من و تو شهرۀ آوارگان دنياييم
من و تو شاهد مرگ بنفشه ها بوديم
كسی كه هيچ نديده بهار را ماييم
ببين چگونه به ما خيره خيره میخندند
من و تو ... آه من و تو، چقدر رسواييم
اولین نفر کامنت بزار
كجاست
بهار از <...
امروز هم گذشت، من ...
چشمان تو ...
خود شدم افسون، چو ...
شیخ شیرازم که
من از
چه
شب رفته و
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است