• 4 ماه پیش

  • 7

  • 01:55

شمارۀ 63 - غزلی از مرتضی امیری اسفندقه

پانصد غزل-بخش پنجم
0
توضیحات

بهار از دم گرم تو زنده می‌گردد!


نشان خانۀ تو ساحل شكيبايی‌ست

دلت غريب‌تر از مرغ‌های دريايی‌ست

به جای اشک ز چشمت ستاره می‌بارد

نگاه‌های تو در شب، عجيب رؤيايی‌ست

بهار از دم گرم تو زنده می‌گردد

سخن بگو كه سخن گفتنت مسيحايی‌ست

سرک كشيدنت از پشت پنجره زيباست

عبور كردنت از كوچه ها تماشايی‌ست

كسی به عمق وجود تو پی نخواهد برد

به روح عشق قسم روح تو اهورايی‌ست

از آن شبی كه از اين شهر مرده كوچيدی

هميشه ورد‍ِ زبانم «چرا نمی آيی؟» ست

بيا و از قفس انزوا رهايم كن!

اتاق كوچک من بی تو گور تنهايی‌ست


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز