• 4 ماه پیش

  • 4

  • 02:10

شمارۀ 73 - غزلی از سعید بیابانکی

پانصد غزل-بخش پنجم
0
توضیحات

همین شقایق بی نام و بی نشان شعر است


خیال می‌کنم این بغض ناگهان شعر است

همین یقین فروخفته در گمان شعر است

همین که اشک مرا و تو را درآورده است

همین، همین دو سه تا تکه استخوان شعر است

همین که می‌رود از دست شهر، دست به دست

همین شقایق بی نام و بی نشان شعر است

چه حکمتی‌ست در این وصفِ جمع ناشدنی

که همزمان، غمِ نان، شعر و بوی نان، شعر است

تو بی دلیل به دنبال شعر تازه مگرد

همین که می‌چکد از چشم آسمان شعر است

از این‌که دفتر شعرش هزار برگ شده است

بهار نه ، به نظر می‌رسد خزان شعر است

به گوشه گوشۀ شهرم نوشته ام بیتی

تو رفته‌ای و سراپای اصفهان شعر است

خلاصه این‌که به فتوای شاعرانۀ من

زبان مشترکِ مردمِ جهان شعر است


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز