پنجره بیقرار تو، کوچه در انتظار تو!
دست تو باز میکند پنجرههای بسته را
هم تو سلام میکنی رهگذران خسته را
دوباره پاک کردم و به روی رف گذاشتم
آینۀ قدیمی غبارغمنشسته را
پنجره بیقرار تو، کوچه در انتظار تو
تا که کند نثار تو لالۀ دستهدسته را
شب به سحر رساندهام دیده به ره نشاندهام
چشم به راه ماندهام جمعۀ عهد بسته را
این دل صاف کمکمک شده ست سطحی از ترک
آه! شکستهتر مخواه آینۀ شکسته را...
اولین نفر کامنت بزار
تنهای من...
چگونه ف...
چو نگار من فریبا، ...
فریاد قر...
من
خزان و ب...
دلِ ستاره شکسته، «...
عرق شرمِ...
کو
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است