کو ذوق چکیدن ز سرانگشت جنون، کو؟
دیری است که دل، آن دلِ دلتنگ شدنها
بی دغدغه تن داده به این سنگ شدنها
آه ای نفس از نفس افتاده! کجا رفت
در نای نی افتادن و آهنگ شدنها؟
کو ذوق چکیدن ز سرانگشت جنون، کو؟
جاری به رگ سوختۀ چنگ شدنها
زین رفتن کاهل چه تمنّای فتوحی؟
تیمور نخواهی شد از این لنگ شدنها
پای طلبم بود و به منزل نرسیدم
من ماندم و فرسودۀ فرسنگ شدنها
اولین نفر کامنت بزار
این
در جان من دیگر نما...
دلم گرفته تر از
ما ریختیم این زندگ...
چیست این ...
گفتی و در
آتش ترانهای به
رفتیم و <...
ای داد، کس به
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است