چیست این اندوه تابانی که در من جاری است؟
کیست این همزاد توفانی که در من جاری است؟
چیست این شور فراوانی که در من جاری است؟
از تمام شهر می پرسم، که پاسخ می دهد؟
چیست این اندوه تابانی که در من جاری است؟
بُرد از دستم خدایی را که روزی داشتم
سِحرِ آن زلف پریشانی که در من جاری است!
می بَرد با خویش هر سو چون پر کاهی مرا
عشق، این توفان پنهانی که در من جاری است
سبز خواهم شد شبیه دست های بالغش
از زلالیهای بارانی که در من جاری است
جان شب آلودهام را روزِ روشن می کند
لطف «خورشید خراسان»ی که در من جاری است
اولین نفر کامنت بزار
گفتی و در
آتش ترانهای به
رفتیم و <...
ای داد، کس به
رؤیای آش...
منظومۀ دل...
تو را دو...
با غبار ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است