دلم گرفته تر از بغض مهربان شماست
نیامدم که بخواهم کنار من باشی
میان این همه بیگانه یار من باشی
دلم گرفته تر از بغض مهربان شماست
مباد آن که شما غمگسار من باشی
تو ای ستارۀ وحشی که کهکشانزادی
مخواه روی زمین بر مدار من باشی
من از اهالی عشقم نه از حوالی جبر
خطاست این که تو در اختیار من باشی
ولی نه! من که در اینجا دچار پاییزم
چگونه از تو نخواهم بهار من باشی؟
تو میتوانی از آن چشمهای خورشیدی
دریچه ای به شب سرد و تار من باشی
همیشه کوه بمان تا همیشه نام تو را
صدا کنم که مگر اعتبار من باشی
اولین نفر کامنت بزار
ما ریختیم این زندگ...
چیست این ...
گفتی و در
آتش ترانهای به
رفتیم و <...
ای داد، کس به
رؤیای آش...
منظومۀ دل...
تو را دو...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است