دلِ ستاره شکسته، «سپیده» سر به گریبان
تو را به گریه سرودم، وداع تا شب پایان
به یاد آر پس از این، سرود واژۀ گریان
تو اى عزیزترینم! خزان رسیده به شهرت
و ناگزیر سفر کن، ز سایههاى گریزان
نه با شکوفه و خنده، نه چون رهاى پرنده
که در شبى شکننده، که بىستاره و پنهان
نمانده است شهابى، نه آتشى و نه آبى
که داغهاى سرابى، که خارهاى مُغیلان
بگو به ماه نتابد، به کوچه راه نیابد
ز خانه تا بگریزى، چو بادهاى پریشان
شبت مخاطره دارد، غروب خاطره دارد
نظر به پنجره دارد، نگاهِ خستۀ ایوان
تو چشم بر همه بسته، من از وداعِ تو خسته
دلِ ستاره شکسته، «سپیده» سر به گریبان
اولین نفر کامنت بزار
عرق شرمِ...
کو
این
در جان من دیگر نما...
دلم گرفته تر از
ما ریختیم این زندگ...
چیست این ...
گفتی و در
آتش ترانهای به
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است