هنوز آن چشم گویا یادم آید
هنوز آن چشم شهلا یادم آید
هنوز آن روی زیبا یادم آید
هنوز آن لعل خندان نگه سوز
هنوز آن چشم گویا یادم آید
هنوز آن ژالهها کان شب فشاندی
ز چشم مست شهلا، یادم آید
که من نوشیدمت اشک و تو گفتی :
بنوش آری گوارا، یادم آید
هنوز آن شب که سر بر دامن من
نهاده بودی آنجا، یادم آیـد
هنوز آن شب که افشاندی به رویم
دو زلف غالیهسا یادم آیــد
هنوز آن شب که میبوییدمت موی
چنان شب بوی بویا، یادم آید
هنوز آن شب که میگفتی: مبادا
فــراموشم کنیها! یادم آید
هنوز آن شب که می گفتم: جوانی
تو می گفتی: دریغا، یادم آید
سخن می گفتمت تا از جدایی
تو می گفتی: مبادا! یادم آید
همی افشردمت در پیکر خویش
بر و دوش فریبا یادم آید
.............
اولین نفر کامنت بزار
ثبات عهد مرا دیدی ...
دوباره خیمه،
رسد هنوز به گوش دل...
بی مهر و ...
دلم
شکوه سبز...
خنده بر ...
برای زیستنم،
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است