• 6 ماه پیش

  • 46

  • 02:21

شمارۀ 141 - غزلی از بیژن ترقی

پانصد غزل - بخش چهارم
1
توضیحات

دوباره خیمه، سر کوی آرزو بزنیم


کجاست عشق که تا قید آبرو بزنیم

به کوی میکده ها باز، های و هو بزنیم

کجاست پیرهن چاک عاشقی که چو گل

ز خون دل، میِ گلگون، سبو سبو بزنیم

بریده نای صراحی و در برابر خلق

شراب تلخ جگرسوز تا گلو بزنیم

به جستجوی سپیدی صبح‌دم، همه شب

چراغ ِ اشک فروزیم و کو به کو بزنیم

ز عشق دوست، چنان سینه پر کنیم از مِهر

که حلقه بر در کاشانۀ عدو بزنیم

غبار عقل بپوشیده دیدِ چشم مرا

مگر به گریه بر او رنگ ِ شستشو بزنیم

کجاست آینه‌رویی، که چون بتابد روی

به سینه سنگ تمنای عشق او بزنیم

به گریه شاخۀ گل‌های عاشقی شکنیم

به خنده بر لب آن یارِ تندخو بزنیم

امید ما همه این است تا مگر روزی

دوباره خیمه، سرِ کوی آرزو بزنیم


 


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز