• 10 ماه پیش

  • 52

  • 02:00

شمارۀ 103 - غزلی از: ایرج دهقان

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت


شکست عهد من و گفت: هرچه بود گذشت!

به گریه گفتمش: آری، ولی چه زود گذشت

بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید

بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت

شبی به عمر، گرم خوش گذشت آن شب بود،

که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت

چه خاطرات خوشی در دلم به جای گذاشت،

شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت

گشود بس گره آن شب ز کار بستۀ ما

صبا چو از برِ آن زلف مُشک‌‌سود گذشت

مراست عکس تو یادآور سفر، آری

چه سان توانم ازین طُرفه یادبود گذشت؟

غمین مباش و میندیش ازین سفر که تو را

اگرچه بر دل نازک غمی فزود، گذشت!


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز