بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت
شکست عهد من و گفت: هرچه بود گذشت!
به گریه گفتمش: آری، ولی چه زود گذشت
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید
بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت
شبی به عمر، گرم خوش گذشت آن شب بود،
که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت
چه خاطرات خوشی در دلم به جای گذاشت،
شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت
گشود بس گره آن شب ز کار بستۀ ما
صبا چو از برِ آن زلف مُشکسود گذشت
مراست عکس تو یادآور سفر، آری
چه سان توانم ازین طُرفه یادبود گذشت؟
غمین مباش و میندیش ازین سفر که تو را
اگرچه بر دل نازک غمی فزود، گذشت!
اولین نفر کامنت بزار
نغمههای جویبار
چون
نوای عشق است و
من از
جوانی را تبه می سا...
ای ایستاده در پس <...
تبسّمَت به
شمع بیپروانۀ تنها...
بشنو درای
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است