نغمههای جویبارم، نالهای اندوهبار است
بشکفد تا در بهاران غنچهای بر شاخساری
یادم آید هر دم از خونین دل امّیدواری
میگساری در بهاران خوش بوَد گر یار باشد
در گلستان با حریفان چشم مست میگساری
از خزان غمناکتر باشد مرا گر بگذرانم
در بهار زندگانی، بی گل رویت بهاری
پرسشی کردی ز حالم، خود چه گویم؟ زآنکه بیتو
روزگارم بگذرد، اما چگونه روزگاری؟
نغمههای جویبارم، نالهای اندوهبار است
زآنکه دارم در کنار از دیده جاری جویباری
غنچه سان از رشک دل خون میشود آنجا که بینم
گلرخی با دوست در بوس و کنار اندر کناری
میشود آیا در این گلشن که شاخ آرزوها
از پی یک عمر نومیدی دهد امروز باری؟
هر زمان لرزد دلم از تند باد نا امیدی
زآنکه او هم آشیانی دارد اندر شاخساری
گر رود امسال هم چون پار بی آن گل، بهارم
شاید ار دل برکنم از هر گل و از هر بهاری
اولین نفر کامنت بزار
چون
نوای عشق است و
من از
جوانی را تبه می سا...
ای ایستاده در پس <...
تبسّمَت به
شمع بیپروانۀ تنها...
بشنو درای
چراغ لاله ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است