• 10 ماه پیش

  • 68

  • 02:01

شمارۀ 74 - غزلی از معینی کرمانشاهی

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

 

دریادلی که از سر هر آرزو گذشت


دردا که درد عشق تو از گفت و گو گذشت

وز عمر من مپرس که آبی ز جو گذشت

افسانۀ امید محال من ای دریغ

آنقدر شِکوِه داشت که از های و هو گذشت

هر کس نشان من ز تو پرسد همین بگوی:

دیوانه ای که عاقبت از آب‌رو گذشت

اکنون حریف مستی من در زمانه نیست

ساقی به هوش باش که کار از سبو گذشت

تطهیر شرط اول ذکر است در نماز

عشق آن عبادتی است که از هر وضو گذشت

دامان من ز قید تو ای عمر پر فریب

رنگین چنان شده است که از شست وشو گذشت

من کیستم به دام تو ای چرخ واژگون

دریا دلی که از سر هر آرزو گذشت

 

 



با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز