آینهٔ رنگ تو
غزل شمارهٔ ۳۱۶۵
جان و جهان! دوش کجا بودهای
نی غلطم، در دل ما بودهای
دوش ز هجر تو جفا دیدهام
ای که تو سلطان وفا بودهای
آه که من دوش چه سان بودهام!
آه که تو دوش که را بودهای!
رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بودهای
زهره ندارم که بگویم تو را
بی من بیچاره چرا بودهای؟
یار سبک روح، به وقت گریز
تیزتر از باد صبا بودهای
بیتو مرا رنج و بلا بند کرد
باش که تو بنده بلا بودهای
رنگ رخ خوب تو آخِر گواست
در حرم لطف خدا بودهای
رنگ تو داری که ز رنگ جهان
پاکی و همرنگ بقا بودهای
آینهٔ رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه رنگ جدا بودهای
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است