تو مرو!
غزل شمارهٔ ۲۲۱۵
گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو
که مرا دیدن تو بهتر از ایشان تو مرو
آفتاب و فلک اندر کنف سایۀ توست
گر رود این فلک و اختر تابان تو مرو
ای که دُردِ سخنت صافتر از طبع لطیف
گر رود صَفوَت این طبع سخندان تو مرو
تو مرو گر بروی جان مرا با خود بَر
ور مرا مینبری با خود از این خوان تو مرو
با تو هر جزو جهان باغچه و بستان است
در خزان گر برود رونق بستان تو مرو
هجر خویشم منما هجر تو بس سنگدل است
ای شده لعل ز تو سنگ بدخشان تو مرو
کی بود ذرّه که گوید تو مرو ای خورشید
کی بود بنده که گوید به تو سلطان تو مرو
لیک تو آب حیاتی همه خَلقان ماهی
از کمال کرم و رحمت و احسان تو مرو
هست طومار دل من به درازیِّ ابد
برنوشته ز سرش تا سوی پایان تو مرو
گر نترسم ز ملال تو بخوانم صد بیت
که ز صد بهتر وز هجده هزاران تو مرو
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است