در شِکَرستانِ جان
غزل شمارهٔ ۲۲۴۵
مطرب مهتابرو آنچ شنیدی بگو
ما همگان محرمیم آنچ بدیدی بگو
ای شه و سلطان ما ای طربستان ما
در حرم جان ما بر چه رسیدی؟ بگو
نرگس خَمّار او ای که خدا یار او
دوش ز گلزار او هرچه بچیدی بگو
ای شده از دست من چون دلِ سرمست من
ای همه را دیده تو آنچ گزیدی بگو
عید بیاید رود عید تو مانَد ابد
کز فلک بیمدد چون برهیدی بگو
در شِکرستانِ جان غرقه شدم ای شکر
زین شِکرستان اگر هیچ چشیدی بگو
میکِشدم می به چپ میکِشدم دل به راست
رو که کشاکش خوش است تو چه کشیدی؟ بگو
می به قدح ریختی فتنه برانگیختی
کوی خرابات را تو چه کلیدی؟ بگو
شور خرابات ما نور مناجات ما
پردۀ حاجات ما هم تو دریدی بگو
ماه به ابر اندرون تیره شدهست و زبون
ای مَه کز ابرها پاک و بعیدی بگو
ظِلِّ تو پاینده باد ماه تو تابنده باد
چرخ تو را بنده باد از چه رمیدی؟ بگو
عشق مرا گفت دی: عاشق من چون شدی؟
گفتم بر چون مَتَن ز آنچ تنیدی بگو
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است