• 9 ماه پیش

  • 6

  • 02:52
توضیحات

موجِ سودا


غزل شمارهٔ ۲۰۳۹


رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن

ترک من خراب شب‌گرد مبتلا کن


ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها

خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن


از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی

بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن


ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده

بر آب دیدۀ ما صد جای آسیا کن


خیره‌ کشی‌ست ما را دارد دلی چو خارا

بُکشد کسش نگوید تدبیر خون‌بها کن


بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد

ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن


دردی‌ست غیر مردن آن را دوا نباشد

پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن


در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم

با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن


گر اژدهاست بر ره عشقی‌ست چون زُمُرّد

از برق این زمُرّد هین دفع اژدها کن


بس کن که بی‌خودم من ور تو هنرفزایی

تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads