• 8 ماه پیش

  • 20

  • 02:42

غزل هفتاد و هشتم - میانِ حلقۀ مستان

پانصد غزل - بخش سوم - صد غزل از دیوان غزلیات شمس
0
توضیحات

میانِ حلقۀ مستان


غزل شمارهٔ ۲۵۰۴


اگر زهر است اگر شِکّر چه شیرین است بی‌خویشی

کُلَه جویی نیابی سر چه شیرین است بی‌خویشی


چو افتادی تو در دامش چو خوردی بادۀ جامش

برون آیی نیابی در چه شیرین است بی‌خویشی


مترس آخر نه مردی تو بجنب آخر نمُردی تو

بده آن زر به سیمین بر چه شیرین است بی‌خویشی


چرا تو سرد و برف آیی فنا شو تا شگرف آیی

غم هستی تو کمتر خور چه شیرین است بی‌خویشی


در این منگر که در دامم که پر گشته است این جامم

به پیری عمر نو بنگر چه شیرین است بی‌خویشی


نمود آن زلف مُشکینش که عنبر گشت مسکینش

زهی مُشک و زهی عنبر چه شیرین است بی‌خویشی


بیا ای یار در بستان میان حلقۀ مستان

به دست هر یکی ساغر چه شیرین است بی‌خویشی


یکی شه بین تو بس حاضر به جمله روح‌ها ناظر

ز بی‌خویشی از آن سوتر چه شیرین است بی‌خویشی


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads