کارال بعد از چند لحظه گشت و گذار توجه خودش را متوجه اشخاصي كرد كه دور ميز نشسته بودند. جوانی که تقریبا روبروی او نشسته بود در همان لحظه ای که کارال نگاهش را متوجه او کرد، سرش را به سمت او چرخاند. وقتي فهميدند كه او «طبیعت گرد» است، از او خواستند اولين خاطراتش را برايشان تعريف كند. با صحبت در باره اولين سفرش به یک منطقه کوهستانی که قبلا زیاد تعریفش را شنیده بود و تا چند ماه پیش امکان سفر به آنجا دست نداده بود، كم كم يخي كه دور قلبش پيچيده شده بود شروع كرد به آب شدن...
نویسنده: فرنگیس آریان پور
اولین نفر کامنت بزار
امواج آب مرا کم کم آرام کردند. آفتاب به خانه خو...
چند روز بعد راهی تعطیلات شدم. نیاز به فرصتی برا...
چند شب بعد، هيچ اتفاقي نيفتاد كه خوب معلوم بود ...
نميدانم، چه اتفاقي افتاد، ولي در يك آن صحنه زي...
راه برگشتن به هتل را تقريباً دويدم. دلم مي خواس...
چند مجله به زبان انگليسي برداشتم و به اتاقم برگ...
چاي را سر كشيدم و تفريحي و گردشكنان به هتل برگ...
از پشت پنجره اتاق هتل، خيابان در آن پايين دنياي...
چند روز...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است