چند روز بعد راهی تعطیلات شدم. نیاز به فرصتی برای جمع و جور کردن تکه تکههای دفتر زندگی داشتم. هر مسافرتی چه بخواهیم چه نخواهیم فکر را به آنچه عادی است جلب می کند- بستن چمدان، رفتن به فرودگاه، راه آهن، ترمینال، رسیدن به مقصد و توجه نسبت به آنچه در پیرامون آدمی در زمینی بیگانه می گذرد. آدمهایی مثل خودمان، اما با زبانی دیگر که آنها را بیگانه می سازد، فرهنگی که آشنایی با آن، آدمی را به سیر و سیاحت وامی دارد...
نویسنده: فرنگیس آریان پور
اولین نفر کامنت بزار
چند شب بعد، هيچ اتفاقي نيفتاد كه خوب معلوم بود ...
نميدانم، چه اتفاقي افتاد، ولي در يك آن صحنه زي...
راه برگشتن به هتل را تقريباً دويدم. دلم مي خواس...
چند مجله به زبان انگليسي برداشتم و به اتاقم برگ...
چاي را سر كشيدم و تفريحي و گردشكنان به هتل برگ...
از پشت پنجره اتاق هتل، خيابان در آن پايين دنياي...
چند روز...
زن جوان...
چه مدت به آن شكل نشست، نميدانست، حسا...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است