• 1 سال پیش

  • 6

  • 20:15

شنزار -5

زمزمه ادبی
0
توضیحات

چه مدت به آن شكل نشست، نمي‌دانست، حساب زمان از دستش رفته بود.  با احساس خواب رفتگي بدنش بخود آمد. حركتي بخود داد تا كمي دست و پايش از آن حالت سوزش رها شوند. جا خيلي تنگ بود. با كلافگي زياده از حد شروع به فشار دادن ديواره هاي چوبي كرد. اما تلاشش بيفايده بود. به فكرش رسيد با همان قيچي در ديواره ديگر كه آن مرد آنسويش بود سوراخي ايجاد كند تا حداقل قيافه او را ببيند و از اين حس خفقان‌آور تنهايي و سردرگمي نجات پيدا كند...

نویسنده: فرنگیس آریان پور

کارگردان موزیکال: آناستاسیا د.آ.


shenoto-ads
shenoto-ads