راه برگشتن به هتل را تقريباً دويدم. دلم مي خواست هر چه زودتر آن را بپوشم. اما وقتي پا به درون اتاق گذاشتم احساس عجيبي بهم دست داد. يكدفعه چيزي مثل ترس توي دلم راه يافت. با پاهايي لرزان همه جا را سركشي كردم. ميترسيدم كسي توي حمام يا زير تخت قايم شده باشد. چنان سخت دنبال آدم مي گشتم كه علت ترسم را كه جلوي چشمم قرار داشت نميديدم...
نویسنده: فرنگیس آریان پور
کارگردان موزیکال: آناستاسیا دمیتریونا
اولین نفر کامنت بزار
چند مجله به زبان انگليسي برداشتم و به اتاقم برگ...
چاي را سر كشيدم و تفريحي و گردشكنان به هتل برگ...
از پشت پنجره اتاق هتل، خيابان در آن پايين دنياي...
چند روز...
زن جوان...
چه مدت به آن شكل نشست، نميدانست، حسا...
زن ناخودآگاه مثل يك عروسك كوكي دوباره به س...
زن به ا...
ناباوري اينكه در اين اتاق كوچك چوبي بدون د...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است