چاي را سر كشيدم و تفريحي و گردشكنان به هتل برگشتم. وقتي براي گرفتن كليد اتاقم به اطلاعات مراجعه كردم، پاكتي به من داده شد. متعجب و مردد آن را گرفتم و نگاهي به داخل آن انداختم. كارت دعوت زيبايي داخل آن بود. با نگاهي پرسشگر به متصدي پذيرش نگاه كردم. او با لبخندي محترمانه برايم توضيح داد كه از امشب تا سه شب ديگر به مناسبت يك تاريخ ملي در هتل جشن است و از مهمانان دعوت مي شود در آن شركت كنند...
نویسنده: فرنگیس آریان پور
کارگردان موزیکال: آناستاسیا دمیتریونا
اولین نفر کامنت بزار
از پشت پنجره اتاق هتل، خيابان در آن پايين دنياي...
چند روز...
زن جوان...
چه مدت به آن شكل نشست، نميدانست، حسا...
زن ناخودآگاه مثل يك عروسك كوكي دوباره به س...
زن به ا...
ناباوري اينكه در اين اتاق كوچك چوبي بدون د...
...با صداي هق هق از خواب پريد. لرزشي كه از گريه...
رایبود ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است