رُخِ گلگونِ دگر
غزل شمارهٔ ۱۰۸۹
هین که آمد به سر کوی تو مجنون دگر
هین که آمد به تماشای تو دلخون دگر
عاشق روی تو را گنبد گردون نکِشد
مگرش جای دهی بر سر گردون دگر
عاشق تو نخورد حیله و افسون کسی
تو بخوان و تو بدم بر دلش افسون دگر
عشق روی تو به شش سوی جهان دام دل است
که ندیدند چنان رُخ، رُخِ گلگونِ دگر
رحمتی کن تو بر آن مرغ که در دام افتاد
که ندارد چو تو شاهنشه بیچون دگر
کو در این خانه یکی سوختۀ مفتونی
که به شبها شنود نالۀ مفتون دگر
از پس نیشکرت اشکِ چو اطلس بارم
چارهام نیست جز این اطلس و اکسون دگر
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است