دولت یاران رسید
غزل شمارهٔ ۸۹۱
دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید
جلوۀ گلشن به باغ همچو نگاران رسید
زحمت سرما و دود رفت به کور و کبود
شاخ گل سرخ را وقت نثاران رسید
باغ ز سرما بکاست شد ز خدا دادخواست
لطف خدا یار شد دولت یاران رسید
آمد خورشید ما باز به برج حَمَل
مُعطیِ صاحب عمل سیمشماران رسید
طالب و مطلوب را عاشق و معشوق را
همچو گل خوشکنار وقت کناران رسید
بر مَثَل وامدار جمله به زندان بدند
زرگر بخشایشش وامگزاران رسید
جملۀ صحرا و دشت پر ز شکوفهست و کَشت
خوف تتاران گذشت مُشک تتاران رسید
هر چه بمردند پار حشر شدند از بهار
آمد میرِ شکار صید شکاران رسید
آن گل شیرینلقا شکر کند از خدا
بلبل سرمست ما بهر خماران رسید
وقت نشاط است و جام خواب کنون شد حرام
اصل طربها بزاد شیره فشاران رسید
جام من از اندرون بادۀ من موج خون
از ره جان ساقیِ خوبعذاران رسید
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است