شِکر چه سود کند؟
غزل شمارهٔ ۹۳۶
مرا عقیق تو باید شکر چه سود کند؟
مرا جمال تو باید قمر چه سود کند؟
چو مستِ چشم تو نبوَد شراب را چه طرب؟
چو همرهم تو نباشی سفر چه سود کند؟
چو یوسفم تو نباشی مرا به مصر چه کار؟
چو رفت سایۀ سلطان حَشَر چه سود کند؟
چو آفتاب تو نبود ز آفتاب چه نور؟
چو منظرم تو نباشی نظر چه سود کند؟
لقای تو چو نباشد بقای عمر چه سود؟
پناه تو چو نباشد سپر چه سود کند؟
شبم چو روز قیامت دراز گشت ولی
دلم سُحور تو خواهد سحر چه سود کند؟
شبی که ماه نباشد ستارگان چه زنند؟
چو مرغ را نبُوَد سر دو پر چه سود کند؟
چو زور و زَهره نباشد، سِلاح و اسب چه سود؟
چو دل دلی ننماید جگر چه سود کند؟
مرا به جز نظر تو نبود و نیست هنر
عنایتت چو نباشد هنر چه سود کند؟
جهان مثال درخت است برگ و میوه ز توست
چو برگ و میوه نباشد شجر چه سود کند؟
ز شمس مفخر تبریز آنک نور نیافت
وجود تیرۀ او را دگر چه سود کند؟
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است