خلاصه داستان: دختر و پسرهای جوانی شبانه داخل خیابانهای تهران ویراژ داده و بر سر کل کل به کلیسایی متروکه در حومه شهر رفته که رازی تاریک و شوم از دهه پنجاه را در درون خود دارد..
*این داستان به نوعی دنباله و ادامه داستان هفت گناه کبیره می باشد.
Alireza Moradi Moradi
با اختلاف بهترین پادکست جنایی ایران ،گوینده که بنظرم باید جایزه داد که فوقالعادس من چند ماهه پیدا کردم سرگیجه رو اما الان دارم داستانهای دوسال پیشو و یوتیوب گوش میکنم عالیه واقعا دمتون گرم و لذتش اینه که کاراکترها همه اسمهای ایرانین
m.dg
ممنون قشنگ بود . خسته نباشید
mehdi borjkhani
دوست من واقعا خسته نباشی،من حدود۲سالی هست که داستان هاتودنبال میکنم،وامروزکاملا میشه رشدفکری شماوداستان هایت رودید.
شبی در یک جشن عروسی همه مشغول رقص و پایکوبی هست...
خلاصه داستان: جبهه جنگ ایران و عراق ، یک سرباز ...
شب از سایه ها کام میگر...
خلاصه داستان: در پی سرقت از یک جواهر فروشی و تع...
داستان راجب آهنگسازیست که در یک شهر مرزی تنها ز...
صبح با پنجه های خورشید از پیکر کوه سرخ بالا رف...
خلاصه داستان: چندین سال از ماجرای قسمت قبلی گذش...
همه چیز از یک کتاب طلسم شده شروع شد ، کتابی که ...
خلاصه داستان: در روستایی دور آدمخواری توسط اهال...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است