دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه ای می خواند رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند سکوت سرشار از سخنان ناگفته است از حرکات ناکرده اعتراف به عشق های نهان و شگفتی های بر زبان نیامده در این سکوت حقیقت ما نهفته است حقیقت تو و من
برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشی مان بشنود برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است سخن بگوییم
گاه آنکه ما را به حقیقت می رساند خود از آن عاریست زیرا تنها حقیقت است که رهایی می بخشد
ادامه این شعر بسیار زیبا را که از اشعار مارگوت بیگل و با ترجمه احمد شاملوست و خود ایشان آن را دکلمه فرموده اند ، در این پادکست بشنوید.
نمیخواهم ببینمش!بگو به ماه، بیاید،چرا که نمیخواهم خون ایگناسیو را بر ماسهها ببینم.نمیخواهم ببینمش!ماه ِ چارتاق،نریان ِ ابرهای رام و میدان خاکی ِ خیال با بیدبُنان ِ حاشیهاش.نمیخواهم ببینمش!خاطرم...
نمیخواهم ببینمش!بگو به ماه، بیاید،چرا که نمیخوا...
این تخته بند ِ تن
پیشانی ِ سختیست سنگ که رویاها در آن مینالند،بیآب موّاج و بیسرو ِ یخ زده.گُردهییست سنگ، تا بار زمان را بکشد و درختان اشکش را و نوارها و ستارههایش را.بارانهای تیرهیی را دید...
این تخته بند ِ تن
پیشانی ِ سختیست سنگ که رویاه...
غایب از نظر
نه گاو نرت باز میشناسد نه انجیربُن،نه اسبان نه مورچگان خانهات،نه کودک بازت میشناسد نه شبچرا که برای ابد مردهای.نه صُلب سنگ بازت میشناسد،نه اطلس سیاهی که در آن تجزیه میشوی.حتا خاطر...
غایب از نظر
نه گاو نرت باز میشناسد نه انجیربُن...
ترانهی ماه، ماه
برای کونجیتا گارسیالورکا
ماه به آهنگر خانه میآید با پاچین ِ سنبلالطیباش.بچه در او خیره ماندهنگاهش میکند، نگاهش میکند.در نسیمی که میوزد،ماه دستهایش را حرکت میدهدو پستانهای...
در مدرسه آموزگار:کدام دختر است که به باد شو میکند؟کودک:دختر همهی هوسها.آموزگار:باد، بهاش چشم روشنی چه میدهد؟کودک:دستهی ورقهای بازی و گردبادهای طلایی را.آموزگار:دختر در عوض به او چه میدهد؟کودک...
در مدرسه آموزگار:کدام دختر است که به باد شو میکن...
آی! فریاد در باد سایهی سَروی به جای میگذارد.بگذارید در این کشتزار گریه کنم.در این جهان همه چیزی در هم شکسته،به جز خاموشی هیچ باقی نمانده است.بگذارید در این کشتزار گریه کنم.افق بیروشنایی را جرقهها ...
آی! فریاد در باد سایهی سَروی به جای میگذارد.بگذا...
ترانهی ناسروده
ترانهیی که نخواهم سرود من هرگز،خفتهست روی لبانم.ترانهیی که نخواهم سرود من هرگز.بالای پیچک کرم شبتابی بود و ماه نیش میزد با نور خود بر آب.چنین شد پس که من دیدم به رویا ترانهیی ر...
ترانهی ناسروده
ترانهیی که نخواهم سرود من هرگز،...