دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه ای می خواند رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند سکوت سرشار از سخنان ناگفته است از حرکات ناکرده اعتراف به عشق های نهان و شگفتی های بر زبان نیامده در این سکوت حقیقت ما نهفته است حقیقت تو و من
برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشی مان بشنود برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است سخن بگوییم
گاه آنکه ما را به حقیقت می رساند خود از آن عاریست زیرا تنها حقیقت است که رهایی می بخشد
ادامه این شعر بسیار زیبا را که از اشعار مارگوت بیگل و با ترجمه احمد شاملوست و خود ایشان آن را دکلمه فرموده اند ، در این پادکست بشنوید.
ترانهی آب دریا دریا خندید در دور دست،دندانهایش کف و لبهایش آسمان.ــ تو چه میفروشی دختر غمگین سینه عریان؟ــ من آب دریاها را میفروشم، آقا.ــ پسر سیاه، قاتی ِ خونت چی داری؟ــ آب دریاها را دارم، آق...
ترانهی آب دریا دریا خندید در دور دست،دندانهایش ...
ترانهی شرقی
در انار ِ عطرآگین آسمانی متبلور هست.هر دانه ستارهیی است،هر پرده غروبی.آسمانی خشک و گرفتار در چنگ سالیان.انار پستانی را ماند که زمانش پوستواری کرده است تا نوکش به ستارهیی مبدل شود که ب...
ترانهی شرقی
در انار ِ عطرآگین آسمانی متبلور هست...
ترانهی ماه، ماه
برای کونجیتا گارسیالورکا
ماه به آهنگر خانه میآید با پاچین ِ سنبلالطیباش.بچه در او خیره ماندهنگاهش میکند، نگاهش میکند.در نسیمی که میوزد،ماه دستهایش را حرکت میدهدو پستانهای...
قصیدهی کبوتران تاریک بر شاخههای درخت غار دو کبوتر ِ تاریک دیدم،یکی خورشید بود و آن دیگری، ماه.« ـ همسایههای کوچک! (با آنان چنین گفتم.)، گور من کجا خواهد بود؟» ـ "در دنبالهی دامن ِ من" چنین گفت خور...
قصیدهی کبوتران تاریک بر شاخههای درخت غار دو کبوت...
نمیخواهم ببینمش!بگو به ماه، بیاید،چرا که نمیخواهم خون ایگناسیو را بر ماسهها ببینم.نمیخواهم ببینمش!ماه ِ چارتاق،نریان ِ ابرهای رام و میدان خاکی ِ خیال با بیدبُنان ِ حاشیهاش.نمیخواهم ببینمش!خاطرم...
نمیخواهم ببینمش!بگو به ماه، بیاید،چرا که نمیخوا...
Llanto por Ignacio Sanchez Mejiasمرثیه ای برای ایگناسیو سانچز مخیاس فدریکو گارسیا لورکا ترجمه و صدای : احمد شاملو زخم و مرگ
در ساعت پنج عصر.درست ساعت پنج عصر بود.پسری پارچهی سفید را آورد،در ساع...
Llanto por Ignacio Sanchez Mejiasمرثیه ای برای ای...
توانِ صبر کردن برای رو در رویی باآنچه باید روی دهدبرای مواجهه با آنچه روی می دهد.شکیبیدن گشاده بودن تحمل کردن آزاده بودن.
چندان که به شِکوِه در می آییم از سرمای پیرامون خویشاز ظلمتاز کمبود نوری ...
توانِ صبر کردن برای رو در رویی باآنچه باید روی ده...
ترانهی ناسروده
ترانهیی که نخواهم سرود من هرگز،خفتهست روی لبانم.ترانهیی که نخواهم سرود من هرگز.بالای پیچک کرم شبتابی بود و ماه نیش میزد با نور خود بر آب.چنین شد پس که من دیدم به رویا ترانهیی ر...
ترانهی ناسروده
ترانهیی که نخواهم سرود من هرگز،...