ترانهی ماه، ماه
برای کونجیتا گارسیالورکا
ماه به آهنگر خانه میآید با پاچین ِ سنبلالطیباش.بچه در او خیره ماندهنگاهش میکند، نگاهش میکند.در نسیمی که میوزد،ماه دستهایش را حرکت میدهدو پستانهای سفید ِ سفت ِ فلزیش را هوس انگیز و پاک، عریان میکند.ــ هیّ! برو! ماه، ماه، ماه!کولیها اگر سر رسند از دلات انگشتر و سینهریز میسازند.ــ بچه، بگذار برقصم.تا سوارها بیایند تو بر سندان خفتهای،چشمهای کوچکت را بستهای.ــ هیّ! برو! ماه، ماه، ماه! صدای پای اسب میآید.ــ راحتم بگذار.سفیدی ِ آهاریام را مچاله میکنی.طبل ِ جلگه را کوبانسوار، نزدیک میشود.و در آهنگرخانهی خاموش، بچه چشمهای کوچکش را بسته.کولیان ــ مفرغ و رویا ــاز جانب زیتون زارها پیش میآیندبر گردهی اسبهای خویش،گردنها بلند برافراخته و نگاهها همه خواب آلود.چه خوش میخواند از فراز درختش،چه خوش میخواند شبگیر!و بر آسمان، ماه میگذرد;ماه، همراه کودکی دستش در دست.در آهنگرخانه، گرد بر گرد ِ سندان کولیان به نومیدی گریانند.و نسیم که بیدار است، هشیار است.و نسی م که به هوشیاری بیدار است.
این ترانه زیبای لورکا را تقدیم میکنم به همه ی علاق مندان این شاعر بزرگ . امیدوارم از ترانه و صدای زیبای زنده یاد احمد شاملو لذت ببرید.
نمیخواهم ببینمش!بگو به ماه، بیاید،چرا که نمیخواهم خون ایگناسیو را بر ماسهها ببینم.نمیخواهم ببینمش!ماه ِ چارتاق،نریان ِ ابرهای رام و میدان خاکی ِ خیال با بیدبُنان ِ حاشیهاش.نمیخواهم ببینمش!خاطرم...
نمیخواهم ببینمش!بگو به ماه، بیاید،چرا که نمیخوا...
آی! فریاد در باد سایهی سَروی به جای میگذارد.بگذارید در این کشتزار گریه کنم.در این جهان همه چیزی در هم شکسته،به جز خاموشی هیچ باقی نمانده است.بگذارید در این کشتزار گریه کنم.افق بیروشنایی را جرقهها ...
آی! فریاد در باد سایهی سَروی به جای میگذارد.بگذا...
غایب از نظر
نه گاو نرت باز میشناسد نه انجیربُن،نه اسبان نه مورچگان خانهات،نه کودک بازت میشناسد نه شبچرا که برای ابد مردهای.نه صُلب سنگ بازت میشناسد،نه اطلس سیاهی که در آن تجزیه میشوی.حتا خاطر...
غایب از نظر
نه گاو نرت باز میشناسد نه انجیربُن...
این تخته بند ِ تن
پیشانی ِ سختیست سنگ که رویاها در آن مینالند،بیآب موّاج و بیسرو ِ یخ زده.گُردهییست سنگ، تا بار زمان را بکشد و درختان اشکش را و نوارها و ستارههایش را.بارانهای تیرهیی را دید...
این تخته بند ِ تن
پیشانی ِ سختیست سنگ که رویاه...
Llanto por Ignacio Sanchez Mejiasمرثیه ای برای ایگناسیو سانچز مخیاس فدریکو گارسیا لورکا ترجمه و صدای : احمد شاملو زخم و مرگ
در ساعت پنج عصر.درست ساعت پنج عصر بود.پسری پارچهی سفید را آورد،در ساع...
Llanto por Ignacio Sanchez Mejiasمرثیه ای برای ای...