ترانهی شرقی
در انار ِ عطرآگین آسمانی متبلور هست.هر دانه ستارهیی است،هر پرده غروبی.آسمانی خشک و گرفتار در چنگ سالیان.انار پستانی را ماند که زمانش پوستواری کرده است تا نوکش به ستارهیی مبدل شود که باغستانها راروشنی بخشد.کندوییست خُرد که شاناش از ارغوان است:مگسان عسل آن را از دهان زنان پرداختهاند.چون بترکد خندهی هزاران لب را رها خواهد کرد!انار دلی را ماند که بر کشتزارها میتپد،دلی شریف و خوار شمار که در آن، پرندهگان به خطر نمیافتند.دلی که پوستاش به سختی، همچون دل ماست،اما به آن که سوراخاش کندعطر و خون ِ فروردین را هِبِه میکند.انارگنج جَنّ ِ سالخوردهی چمنزاران سرسبز است که در جنگلی پرتافتاده با پریزادی از آن نگهبانی میکند.
با ما همراه باشید و ادامه این شعر بسیار زیبا از لورکا را که توسط احمد شاملوی بزرگ ترجمه و دکلمه شده را در این پادکست بشنوید...
نمیخواهم ببینمش!بگو به ماه، بیاید،چرا که نمیخواهم خون ایگناسیو را بر ماسهها ببینم.نمیخواهم ببینمش!ماه ِ چارتاق،نریان ِ ابرهای رام و میدان خاکی ِ خیال با بیدبُنان ِ حاشیهاش.نمیخواهم ببینمش!خاطرم...
نمیخواهم ببینمش!بگو به ماه، بیاید،چرا که نمیخوا...
این تخته بند ِ تن
پیشانی ِ سختیست سنگ که رویاها در آن مینالند،بیآب موّاج و بیسرو ِ یخ زده.گُردهییست سنگ، تا بار زمان را بکشد و درختان اشکش را و نوارها و ستارههایش را.بارانهای تیرهیی را دید...
این تخته بند ِ تن
پیشانی ِ سختیست سنگ که رویاه...
غایب از نظر
نه گاو نرت باز میشناسد نه انجیربُن،نه اسبان نه مورچگان خانهات،نه کودک بازت میشناسد نه شبچرا که برای ابد مردهای.نه صُلب سنگ بازت میشناسد،نه اطلس سیاهی که در آن تجزیه میشوی.حتا خاطر...
غایب از نظر
نه گاو نرت باز میشناسد نه انجیربُن...
ترانهی ماه، ماه
برای کونجیتا گارسیالورکا
ماه به آهنگر خانه میآید با پاچین ِ سنبلالطیباش.بچه در او خیره ماندهنگاهش میکند، نگاهش میکند.در نسیمی که میوزد،ماه دستهایش را حرکت میدهدو پستانهای...
در مدرسه آموزگار:کدام دختر است که به باد شو میکند؟کودک:دختر همهی هوسها.آموزگار:باد، بهاش چشم روشنی چه میدهد؟کودک:دستهی ورقهای بازی و گردبادهای طلایی را.آموزگار:دختر در عوض به او چه میدهد؟کودک...
در مدرسه آموزگار:کدام دختر است که به باد شو میکن...
آی! فریاد در باد سایهی سَروی به جای میگذارد.بگذارید در این کشتزار گریه کنم.در این جهان همه چیزی در هم شکسته،به جز خاموشی هیچ باقی نمانده است.بگذارید در این کشتزار گریه کنم.افق بیروشنایی را جرقهها ...
آی! فریاد در باد سایهی سَروی به جای میگذارد.بگذا...
ترانهی ناسروده
ترانهیی که نخواهم سرود من هرگز،خفتهست روی لبانم.ترانهیی که نخواهم سرود من هرگز.بالای پیچک کرم شبتابی بود و ماه نیش میزد با نور خود بر آب.چنین شد پس که من دیدم به رویا ترانهیی ر...
ترانهی ناسروده
ترانهیی که نخواهم سرود من هرگز،...