جبریل قدسی(سه ویل)
بچهی زیبای جگنی نرم،فراخ شانه، باریک اندام،رنگ و رویش از سیب ِ شبانه،درشت چشم و گس دهانو اعصابش از نقرهی سوزان از خلوت ِ کوچه میگذرد.کفش ِ سیاه ِ برقیاش به آهنگ مضاعفی که دردهای موجز ِ بهشتی را میسرایدکوکبیهای یکدست را میشکند.بر سرتاسر ِ دریا کنار یکی نخل نیست که بدو ماند،نه شهریاری بر اورنگ نه ستارهیی تابان در گذر.چندان که سر بر سینهی یَشم ِ خویش فروافکندشب به جستوجوی دشتها برمیخیزد تا در برابرش به زانو درآید.تنها گیتارها به طنین درمیآینداز برای جبریل، ملک مقرب،خصم سوگند خوردهی بیدبُنان ورام کنندهی قُمریکان.هان، جبریل قدیس!کودک در بطن ِ مادر میگرید.از یاد مبر که جامهات را کولیان به تو بخشیدهاند.سروش پادشاهان مجوس،ماه رخسار و مسکین جامهبر ستارهیی که از کوچهی تنگ فرا میرسد در فراز میکند....
ادامه این ترانه ی زیبا را که از سروده های لورکاست و احمد شاملو آن را ترجمه و دکلمه کرده است را در این پادکست بشنوید .
نمیخواهم ببینمش!بگو به ماه، بیاید،چرا که نمیخواهم خون ایگناسیو را بر ماسهها ببینم.نمیخواهم ببینمش!ماه ِ چارتاق،نریان ِ ابرهای رام و میدان خاکی ِ خیال با بیدبُنان ِ حاشیهاش.نمیخواهم ببینمش!خاطرم...
نمیخواهم ببینمش!بگو به ماه، بیاید،چرا که نمیخوا...
ترانهی ناسروده
ترانهیی که نخواهم سرود من هرگز،خفتهست روی لبانم.ترانهیی که نخواهم سرود من هرگز.بالای پیچک کرم شبتابی بود و ماه نیش میزد با نور خود بر آب.چنین شد پس که من دیدم به رویا ترانهیی ر...
ترانهی ناسروده
ترانهیی که نخواهم سرود من هرگز،...
آی! فریاد در باد سایهی سَروی به جای میگذارد.بگذارید در این کشتزار گریه کنم.در این جهان همه چیزی در هم شکسته،به جز خاموشی هیچ باقی نمانده است.بگذارید در این کشتزار گریه کنم.افق بیروشنایی را جرقهها ...
آی! فریاد در باد سایهی سَروی به جای میگذارد.بگذا...
غایب از نظر
نه گاو نرت باز میشناسد نه انجیربُن،نه اسبان نه مورچگان خانهات،نه کودک بازت میشناسد نه شبچرا که برای ابد مردهای.نه صُلب سنگ بازت میشناسد،نه اطلس سیاهی که در آن تجزیه میشوی.حتا خاطر...
غایب از نظر
نه گاو نرت باز میشناسد نه انجیربُن...
ترانهی ماه، ماه
برای کونجیتا گارسیالورکا
ماه به آهنگر خانه میآید با پاچین ِ سنبلالطیباش.بچه در او خیره ماندهنگاهش میکند، نگاهش میکند.در نسیمی که میوزد،ماه دستهایش را حرکت میدهدو پستانهای...
Llanto por Ignacio Sanchez Mejiasمرثیه ای برای ایگناسیو سانچز مخیاس فدریکو گارسیا لورکا ترجمه و صدای : احمد شاملو زخم و مرگ
در ساعت پنج عصر.درست ساعت پنج عصر بود.پسری پارچهی سفید را آورد،در ساع...
Llanto por Ignacio Sanchez Mejiasمرثیه ای برای ای...
این تخته بند ِ تن
پیشانی ِ سختیست سنگ که رویاها در آن مینالند،بیآب موّاج و بیسرو ِ یخ زده.گُردهییست سنگ، تا بار زمان را بکشد و درختان اشکش را و نوارها و ستارههایش را.بارانهای تیرهیی را دید...
این تخته بند ِ تن
پیشانی ِ سختیست سنگ که رویاه...