غزلیات حافظ - غزل 14
گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبالِ دل، رَه گُم کُنَد مسکین غریب
گفتمش مَگذر زمانی، گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم؟
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
ای که در زنجیرِ زلفت جایِ چندین آشناست
خوش فتاد آن خالِ مشکین بر رخِ رنگین غریب
مینماید عکسِ مِی، در رنگِ رویِ مَه وَشَت
همچو برگِ ارغوان بر صفحهٔ نسرین، غریب
بس غریب افتاده است آن مور خَط، گِردِ رُخَت
گرچه نَبوَد در نگارستان، خطِ مشکین غریب
گفتم ای شامِ غریبان طُرِّهٔ شبرنگِ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب
گفت حافظ آشنایان در مقامِ حیرتند
دور نَبوَد گر نشیند خسته و غمگین غریب
با صدای : صفیه اصلانی (صفا)
https://instagram.com/safa_aslani
انتشار:
اولین نفر کامنت بزار
غزلیات حافظ - غزل 13
میدمد صب...
غزلیات حافظ - غزل 12
ساقی به ...
غزلیات حافظ - غزل 11
ای فروغِ...
غزلیات حافظ - غزل 10
دوش از مس...
غزلیات حافظ - غزل 9
رونق عهد ...
غزلیات حافظ - غزل 8
ساقیا برخ...
غزلیات حافظ - غزل 7
صوفی بیا ...
غزلیات حافظ - غزل 6 - به ملازمان سلطان که رساند...
غزلیات حافظ - غزل 5
دل میرود...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است